hamedhamed، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره

نفس مامانی

بدون عنوان

ســـــلام زندگیـــــه یکسالهء مـــــن ؛ خداجونم شکــــرتـــــــ یکسال از طعم شیـــــرین مـــــادر شـــدن گذشتـــــ خـــدا جونم شکـــــرتـــــ بخــــاطر دادن ی قندعســـــل ...
14 فروردين 1392

بدون عنوان

عـــــــــشق زندگیه من 2 روز زودتــــــر عید رو بهتـــــ تبریک میگم اولین عید بزرگــــــ زندگیتــــــ مبارکـــــــــ 3 روز زودتر هم تولدت رو تبریکــــ میگم امیدوارم بتونم بهترین هارو برات فــــــراهم کنم پســـــر عزیزم امیدوارم زنده باشم و خوشبختیت و ببینم تولدتـــــ مبــــارکـــــ تمام هســــــتیه من ... اینم ی مــــــار خوشگل به نیت نماد امســــال فعــــلا بااااااااااااااای تا فــــــــــردا ...
14 فروردين 1392

بدون عنوان

گل من به روایتی شما فـــــردا بدنیا میایی آخه ســـــال 91 روز چهارشنبه بدنیا اومدی و فــــردا هم که چهارشنبه است پس جـــــا داره تولــــدتــــ رو بهتــــ تبریکــــ بگــــم دوستت دارم عشــــق یکســــاله من ... ...
14 فروردين 1392

دو تا متن دلنشین تقدیم به مامانای مهربون

يك پسر كوچك از مادرش پرسيد: چرا گريه مي كني مادرش به او گفت : زيرا من يك زن هستم . پسر بچه گفت: من نمي فهمم مادرش او را در آغوش گرفت و گفت : تو هيچگاه نخواهي فهميد بعدها پسر كوچك از پدرش پرسيد : چرا مادر بي دليل گريه مي كند پدرش تنها توانست به او بگويد : تمام زن ها براي هيچ چيز گريه مي كنند پسر كوچك بزرگ شد و به يك مرد تبديل گشت ولي هنوز نمي دانست چرا زن ها بي دليل گريه مي كنند بالاخره سوالش را براي خداوند مطرح كرد و مطمئن بود كه خدا جواب را مي داند .او از خدا پرسيد : خدايا چرا زن ها به آساني گريه مي كنند؟ خدا گفت زماني كه زن را خلق كردم مي خواستم كه او موجود به خصوصي باشد بنابراين شانه هاي او راآن قدر قوي آفريدم تا بار همه دنيا را به دوش ...
5 اسفند 1391

بدون عنوان

باورتون نمیشه از بس دنبال حامد دویدم خسته شدم هی مییره پشت پرده تو سالنک میارمش هنوز نشسته باز میره.گلکم یه اداهایی در میاره که میخوام از خوشمزگی بخورمش وقتی گردنشو میبوسم یه خنده های قشنگی میکنه وای که چقدر ناز میشه.تپلکم دوست دارم تا همیشه
5 اسفند 1391

بدون عنوان

پدرو مادر . . .     ( قند ) خون مادر بالاست ، دلش اما همیشه ( شور ) می زند برای ما . . . اشکهای مادر ، مروارید شده است در صدف چشمانش دکترها اسمش را گذاشتهاند آب مروارید ! حرفها دارد چشمان مادر ؛ گویی زیرنویس فارسی دارد ! دستانش را نوازش می کنم ؛ داستانی دارد دستانش . . . . . . . وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره میفهمی پیر شده ! وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده ! وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه . . . و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ...
5 اسفند 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نفس مامانی می باشد